مامان بد قول!!!!!!!!
سلام گلم
به به چشمم روشن نیومده داری بهونه میگیری داری فکر میکنی من بد قولم چطور دلت میاد از این فکرا بکنی
بلههههه درسته قول داده بودم بیام و تا قبل از اومدن شما از خودمو بابایی برات بگم قبول دارم اما قرار نیست که شما از این حرفا بزنی مامانی باور کن سرم شلوغه و گرنه من خیلی دلم میخواد تند تند برات بنویسم باید بودیو میدیدی روزی چند بار میام به وبلاگت سر میزنم اخه چیکار کنم نمیشه نیستی که ببینی این مدت چیا پیش اومده پس حالا خوب گوش کن......
مامانی کلی مریض شده بود
بله مریض شده بودم کلیم عفونت کرده بود حتی نمیتونستم دستمو مشت کنم کاری جز خوابیدن از دستم برنمیومد
با بابایی رفتیم دکتر اما خوب الان خدارو شکر خوبم به مادر جونم چیزی نگفتم چون میدونم اگه بدونه کلی ناراحت میشه از اونجایی که کلی ازم دوره کاری هم ازدستش برنمیاد پس چرا نگرانش کنم
یاد بگیر مثل بعضیا نیستم که نق بزنم و بگم مامانم بد قوله قدر مامانمو میدونم
در عوض همسری ازم پرستاری کرد تا خوب بشم دست گلش درد نکنه
منم میگم دوست دارم عزیزم اینم یه عکس خوشگل از من و همسری
امیدوارم همیشه سلامت باشی و روزای خوشگلی داشته باشی البته با خانوم گلت