تنهایی های من
سلام عزیزکم
الان که دارم این متنو تایپ میکنم دیگه پاک کلافه شدم
نمیدونی چقدر غمگینم اخه تو خونه تنهام وای که تنهایی چقدر سخته امیدوارم هیچ وقت تنها نباشی جیگرم
اونقدر اومدم تو اینترنت گشتم دیگه خودمم خسته شدم همسری خونه نیست البته کمتر از یه ساعته دیگه میادا اما دیگه نتونستم تحمل کنم گفتم یکم بیام با جگر گوشم بحرفم
بیکارم نیستما کلی از درسام عقبم اما حال درس خوندنم ندارم
تازه یه کیکم درست کردم بابایی گفته بیام خونه میریم یکم بیرون اخه میدونه حوصلم سر میره اما چی کار میشه کرد این شهری که ما هستیم جای تفریحی خاصی نداره دعا کن این دو سال تموم بشه برگردیم شهر خودمون یا حداقل شهری باشه که جا برای گردش داشته باشه
شامم قراره بابایی بذاره اخ که نمیدونی چه بابای هنرمندی داری دستپختش یه دونست خب من دیگه برم اماده بشم چون اقای شوهر گفته تا من میام اماده شو
پس تا بعد