ذوق بابا مهدی
سلام گل من
وای عزیزکم امروز نمیدونی چقدر ذوق کردم
اخه نمیدونی که چی شد بابا مهدی کم وبیش از درست کردن وبلاگت با خبر بود دو روز قبل برا چندلحظه نشونش دادم اما دستش بند بود زیاد توجه نکرد امروز صبح یهو از دهنم پرید گفتم وبلاگی که درست کردم یهو بابایی یادش افتاد وای اصلا فکرشم نمیکردم
البته اینم بگما زیادم اتفاقی نبود خودم میدونستم چی میگم به کسی نگی ها یکم شیطونی کردم خوشت میاد چه مامان زرنگی داری میخواستم واکنش همسری رو ببینم خیلی علاقه داشتم ببینم چه عکس العملی نشون میده
خوب میگفتم تا من گفتم وبلاگ بابایی زود گفت ادرس وبلاگت چی بود منم خودمو زدم به اون راه گفتم اخه من نمیخوام الان ببینیش اونم که دیگه حساستر شده بود گفت خودم پیدا میکنم خلاصه منم از خودم رد پا گذاشته بودم بابایی هم که زرنگ زودی پیدا کرد رفت تو وبلاگو وای نمیدونی چه ذوقی کرد منم زود خودمو لوس کردم گفتم مهدی نمیدونی هر وقت کد موس میذارم وبلاگ ایراد پیدا میکنه البته واقعا این مشکلو داشتم بابایی هم زود رفت و یه کد موس موشگل برات گذاشت بعدش زود حرف کد موزیک وبلاگو پیش کشیدم که بابایی هم با سلیقه یه خودش وتایید من موزیک وبلاگتم عوض کرد نمیدونی با چه ذوقی زود زود کار میکرد بعد خواست عکس کاربری وبلاگتم عوض کنه که دیگه دیر بود وباید میرفت اما گفت وقتی برگردم یه عکس خوشگل پیدا میکنم اگه شما خودت بودی عکس ناز خودتو میذاشتیم جیگرم
حالا وقتی به امید خدا بیای عکس خودتو میذاریم همه ی اینا رو گفتم که بدونی نیومده چقدر برامون عزیزی قربون خدا برم که عشق بچه رو از الان تو دلمون گذاشته فقط دعا کن خدا دلمونو نشکنه و شما رو به ما بد ه بعضی وقتا مخصوصا وقتی برا وبلاگت مطلب میذارم با خودم میگم نکنه اصلا ما بچه دار نشیم فکرشم ازار دهندست
خدایا خودت به ما وهمه ی بابا مامانا رحم کنو ما رو از این نعمت بزرگت محروم نکن
من دیگه میرم ولی باز میامو برات از همه چی میگم